بهترین شیوه یاد خدا


بهترین شیوه یاد خدا!

قال  علی (ع) :“کل امر ذی بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر “

” هر کار دارای اهمیتی که بدون یاد خدا آغاز گردد ، به سرانجام نمی رسد “

بحار الانوار

یاد خدا در تمام اعمال و گفتار انسان موثر است و غفلت از آن نتیجه منفی دارد . درروایات زیادی توصیه به ذکر نام خداوند تبارک و تعالی شده است مشخص است که مقصود بردن نام خدا و آغاز هر کاری به نام او فقط گفتن بسم الله نیست ، بلکه مقصود این است که خداوند در تمام اعمال ما حضور داشته باشد .

سوال : چگونه خدا را یاد کنیم ؟

” ذکر خدا ” و به یاد خالق بودن انواعی دارد ، برترین آن این است که انسان بداند وابستگی ما انسانها ، بلکه همه موجودات جهان هستی به  خداوند متعال ف مانند وابستگی نور چراغ ها به منبع انرژی است که در ابتدا و در ادامه نیاز به آن منبع دارد ، اگر انسان به این مرحله در یاد خدا برسد ، و دیگر به هیچ کس جز خدا تکیه نکند امکان ندارد که آلوده به گناه شود . چون گناهان در لحظه هایی رخ میدهد که انسان از خدا غافل میشود انسانی که دائما در یاد اوست گناه نخواهد کرد .

(با استفاده از ??? سرمشق از سخنان حضرت علی (ع) حضرت آیت الله مکارم شیرازی )

بهشت و جهنم!!

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت : "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد ، مرد نگاهی به داخل انداخت ، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود ، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد ، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند ، به نظر قحطی زده می آمدند ، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند ، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود ، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد ، خداوند گفت : "تو جهنم را دیدی ، حال نوبت بهشت است" ، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد ، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود ، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز ، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند ، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده ، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت : "خداوندا نمی فهمم؟!" ، خداوند پاسخ داد : "ساده است ، فقط احتیاج به یک مهارت دارد ، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند ، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند !"